شور تر از قند ، شيرين تر از نمك

ساخت وبلاگ

خسته ... ؟ نه . تازه دارم جون می گیرم :) شور تر از قند ، شيرين تر از نمك ...
ما را در سایت شور تر از قند ، شيرين تر از نمك دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khandehayezorakio بازدید : 2 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 15:04

ضربان قلب وقتی مهمه که هیچی از دنیا نمی خوایی و دوست داری فقط متعادل ادامه بده . 

تا قبل از اون حتی نمی دونی و نمی فهمی چطور کار می کنه .

چی میشه که گاهی اوقات فراموش می کنیم لیاقت نفس کشیدن رو هم نداریم؟

اجازه ؟ من بگم ؟ 

.

.

.

.

.

جهل

شور تر از قند ، شيرين تر از نمك ...
ما را در سایت شور تر از قند ، شيرين تر از نمك دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khandehayezorakio بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 17 بهمن 1400 ساعت: 19:07

My Photo Album عکس هایی هستند با طراحی خودم ... می توانید استفاده و ذخیره کنید اما برداشتن آدرس از روی عکس ممنوع است و در صورت مشاهده شدیدا برخورد می شود ...

فعلا مشغول نوشتن و قرار دادن رمانم در وبلاگ هستم ...

شور تر از قند ، شيرين تر از نمك ...
ما را در سایت شور تر از قند ، شيرين تر از نمك دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khandehayezorakio بازدید : 6 تاريخ : دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت: 16:51

My Photo Album عکس هایی هستند با طراحی خودم ... می توانید استفاده و ذخیره کنید اما برداشتن آدرس از روی عکس ممنوع است و در صورت مشاهده شدیدا برخورد می شود ...

فعلا مشغول نوشتن و قرار دادن رمانم در وبلاگ هستم ...

شور تر از قند ، شيرين تر از نمك ...
ما را در سایت شور تر از قند ، شيرين تر از نمك دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khandehayezorakio بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 3 آذر 1399 ساعت: 16:51

دارم ترک می کنم این خیال بی غایت رو ... .
شور تر از قند ، شيرين تر از نمك ...
ما را در سایت شور تر از قند ، شيرين تر از نمك دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khandehayezorakio بازدید : 8 تاريخ : يکشنبه 28 آبان 1396 ساعت: 19:17

My Photo Album عکس هایی هستند با طراحی خودم ... می توانید استفاده و ذخیره کنید اما برداشتن آدرس از روی عکس ممنوع است و در صورت مشاهده شدیدا برخورد می شود ...

فعلا مشغول نوشتن و قرار دادن رمانم در وبلاگ هستم ...


شور تر از قند ، شيرين تر از نمك ...
ما را در سایت شور تر از قند ، شيرين تر از نمك دنبال می کنید

برچسب : رمان,جدید, نویسنده : khandehayezorakio بازدید : 8 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 0:23

یــاس فلسفــــی شاعــرانه مـــن میگــــــه زندگـــی در حقیقت مثــل قهـــــوه ســــــت سیـــــاه و تلــــــــخ و داغاما میشه توش شیر ریخت تا روشن بشهمیشه توش شــــکر ریخت تا شیرین بشهو میشه کمی صبـــــر کرد تا خنک تر بشه شور تر از قند ، شيرين تر از نمك ...ادامه مطلب
ما را در سایت شور تر از قند ، شيرين تر از نمك دنبال می کنید

برچسب : 4chan,49ers,401k,411,4th of july,4th amendment,4k tv,4imprint,49ers news,49ers schedule, نویسنده : khandehayezorakio بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 9:33

یک مرتبه هردویمان زدیم زیر خنده . خنده های صائب ادامه داشت . ولی ... باورم نمی شد . سی و دو سالش بود . پیر تر از اونی بود که به نظر می رسید . سکوت کردم و به چهره اش خیره شدم . صائب خنده اش رو تمام کرد . عینکش رو در آورد و چشمانش رو مالید . بعد از اون دستمالی از پالتو اش در آورد و با اون ، عینکش رو پاک کرد . با لبخند گفت : -         کارت عالی بود پسر ... تو خیلی زرنگی . به چشمانش زد و به من نگاه کرد . ابرو هایش رو خم کرد و با تعجب گفت : -         چیزی شده ؟ بعد از چند لحظه سکوتم رو شکستم و گفتم :          *** بقیه اش در ادامه مطلب شور تر از قند ، شيرين تر از نمك ...ادامه مطلب
ما را در سایت شور تر از قند ، شيرين تر از نمك دنبال می کنید

برچسب : رمان قمار سیاه, نویسنده : khandehayezorakio بازدید : 13 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 4:53

پلک هاش رو روی هم گذاشت . هوا تاریک شده بود . پرسیدم . -         ساعت چنده ؟ بدون این که چشمانش رو باز کنه گفت : -         یازده . یک ساعت گذشت و وارد شهر شدیم . به ترمینال رسیدیم . اتوبوس توقف کرد و کمک راننده اعلام کرد به مقصد رسیدیم . صائب از جایش بلند شد و کیفش رو از صندوق بالای سر برداشت . گفت : *** بقیه اش در ادامه مطلب شور تر از قند ، شيرين تر از نمك ...ادامه مطلب
ما را در سایت شور تر از قند ، شيرين تر از نمك دنبال می کنید

برچسب : رمان قمار سیاه, نویسنده : khandehayezorakio بازدید : 59 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 4:53

صائب دستش رو تکان داد و گفت : -         موفق باشی . لبخندی زدم و گفتم : -         تو ام همین طور . تاکسی به راه افتاد و رفت . نگاهی به کارت انداختم . بعد از این که خواندمش . چشمانم گرد شد . حیرت برم داشت ... باورم نمی شد ... مردی که چند ساعت با او بودم چه کسی بود ... . *** بقیه در ادامه مطلب شور تر از قند ، شيرين تر از نمك ...ادامه مطلب
ما را در سایت شور تر از قند ، شيرين تر از نمك دنبال می کنید

برچسب : رمان قمار سیاه, نویسنده : khandehayezorakio بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 28 شهريور 1395 ساعت: 4:53